ازدواج اجباری
پارت 17
ویو ا.ت
با جونگ کوک رفتیم خرید تو را هیچی نگفت یه ماشینه جذابی مثل خودش داشت بی ام وی بود مدل ماشینش بی ام وی مدل اخر که هر کسی نمیتونه اونو بخره بخواتر قیمت خیلی بالاش این جونگ کوک چه چیزی بوده و ما خبر نداشتیم(من:اره ديگه چی فکر کردی راجب جئون ما😏)وقتی رسیدیم یه دکه ی کوچولوعه بستنی فروشی دیدم من عاشق بستنی بودم مخصوصا شکلاتی(من عاشق شکلاتی ام)روبه جونگ کوک کردم و گفتم
ا.ت:جئون کوچولو!
کوک:چی شده چشمات رو چرا این جوری میکنی
ا.ت:من بستنی موخام
کوک:چی(یکم خنده)
ا.ت:بستنی موخام(اخمو)
کوک:(وقتی داره از خنده جر میخوره)باشه بریم
ا.ت:باش(بچه گونه😊)
با کوک رفتیم و بستنی خریدیم و رفتیم داخل پاساژ لباس عروس رو با سلیقه ی گوهه جونگ کوک (از خداتم باشه خواهرم)خریدیم و لباس کوک رو هم خریدیم درست وسط پاساژ بودیم که جونگ کوک گفت
کوک:ا.ت
ا.ت:بله
کوک: همه چی خریدیم؟
ا.ت:بزار ببینم جواهرات کفش تور عروس لباس عروس کفشای تو با ساعت و لباست اره همه چی کامله
کوک:الان یادم اومد (رفت طرفه مغازه لباس شب از این لختی پختی ها_😈_و واردش شد)
کوک:سلام خانوم
خانومه:بفرمایید(جن+ده بازی یا همون لوس)😅
کوک:میخوام برای همسرم لباس خواب بگیرم(پوزخند و اشاره به ا.ت)
خانومه:بامن بیایید(ناراحت)
کوک و ا.ت باهم رفتن کوک یه لباس قرمزه خوشگل با یه ست بنفش و خیلی دیگه وقتی بیرون اومدن ا.ت شروع کرد به غرر زدن
ا.ت:این چیه من نمیتونم اینو بپوشم من عادت ندارم من هرگز جلوی تو اینو بپوشم تو خوابت ببینی
کوک:یک اروم باش تو راس میگی تو خوابم نمیبینم تو واقعیت میبینم
و باهم شام خوردن و رفتن خونه فلش بک به عروسی
ویو ا.ت
از صبح اومدم ارایشگاه ارایش کردم لباسم رو پوشیدم و اماده شدم که ارایشگره گفت
ارایشگر:خانوم خوشگله شوهرت اومده دنبالت
ا.ت:الان میام
وقتی رفتم پایین جونگ کوک خیلی خوشگل شده بود به زور داخل ماشین با این دامن لعنتی سوار شدم و رفتم تالار خلاصه ما زن و شوهر شدیم و جشن تموم شد از همه خداحافظی کردیم و سوار ماشین شدیم همش خدا خدا مبکردم که جونگ کوک اون کارو نکنه که گفت
کوک:خودتو برای یه شب هیجان انگیز اماده من کاری میکنم یه هفته نتونی راه بری
وات از همون چیزی که میترسیدم اتفاق افتاد خدایا خودت به دادم برس وقتی رسیدیم کوک ماشین رو پارک کرد و رفتم داخل................خماری
لایک:10
ویو ا.ت
با جونگ کوک رفتیم خرید تو را هیچی نگفت یه ماشینه جذابی مثل خودش داشت بی ام وی بود مدل ماشینش بی ام وی مدل اخر که هر کسی نمیتونه اونو بخره بخواتر قیمت خیلی بالاش این جونگ کوک چه چیزی بوده و ما خبر نداشتیم(من:اره ديگه چی فکر کردی راجب جئون ما😏)وقتی رسیدیم یه دکه ی کوچولوعه بستنی فروشی دیدم من عاشق بستنی بودم مخصوصا شکلاتی(من عاشق شکلاتی ام)روبه جونگ کوک کردم و گفتم
ا.ت:جئون کوچولو!
کوک:چی شده چشمات رو چرا این جوری میکنی
ا.ت:من بستنی موخام
کوک:چی(یکم خنده)
ا.ت:بستنی موخام(اخمو)
کوک:(وقتی داره از خنده جر میخوره)باشه بریم
ا.ت:باش(بچه گونه😊)
با کوک رفتیم و بستنی خریدیم و رفتیم داخل پاساژ لباس عروس رو با سلیقه ی گوهه جونگ کوک (از خداتم باشه خواهرم)خریدیم و لباس کوک رو هم خریدیم درست وسط پاساژ بودیم که جونگ کوک گفت
کوک:ا.ت
ا.ت:بله
کوک: همه چی خریدیم؟
ا.ت:بزار ببینم جواهرات کفش تور عروس لباس عروس کفشای تو با ساعت و لباست اره همه چی کامله
کوک:الان یادم اومد (رفت طرفه مغازه لباس شب از این لختی پختی ها_😈_و واردش شد)
کوک:سلام خانوم
خانومه:بفرمایید(جن+ده بازی یا همون لوس)😅
کوک:میخوام برای همسرم لباس خواب بگیرم(پوزخند و اشاره به ا.ت)
خانومه:بامن بیایید(ناراحت)
کوک و ا.ت باهم رفتن کوک یه لباس قرمزه خوشگل با یه ست بنفش و خیلی دیگه وقتی بیرون اومدن ا.ت شروع کرد به غرر زدن
ا.ت:این چیه من نمیتونم اینو بپوشم من عادت ندارم من هرگز جلوی تو اینو بپوشم تو خوابت ببینی
کوک:یک اروم باش تو راس میگی تو خوابم نمیبینم تو واقعیت میبینم
و باهم شام خوردن و رفتن خونه فلش بک به عروسی
ویو ا.ت
از صبح اومدم ارایشگاه ارایش کردم لباسم رو پوشیدم و اماده شدم که ارایشگره گفت
ارایشگر:خانوم خوشگله شوهرت اومده دنبالت
ا.ت:الان میام
وقتی رفتم پایین جونگ کوک خیلی خوشگل شده بود به زور داخل ماشین با این دامن لعنتی سوار شدم و رفتم تالار خلاصه ما زن و شوهر شدیم و جشن تموم شد از همه خداحافظی کردیم و سوار ماشین شدیم همش خدا خدا مبکردم که جونگ کوک اون کارو نکنه که گفت
کوک:خودتو برای یه شب هیجان انگیز اماده من کاری میکنم یه هفته نتونی راه بری
وات از همون چیزی که میترسیدم اتفاق افتاد خدایا خودت به دادم برس وقتی رسیدیم کوک ماشین رو پارک کرد و رفتم داخل................خماری
لایک:10
- ۳.۷k
- ۰۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط